بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت؛ برای تماشا خوش آمدی
با من که آسمان تو بودم روا نبود
چون ابر هر دقیقه در آیی به یک لباس
فاضل نظری
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی
تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
حامد عسگری
حال من چیزی شبیه جهل اعراب قدیم
حال آن مردی که تنها کودکش یک دختر است
همراه بسیار است اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست
خشک می شم
ولی نمی میرم
مثل دریاچه ی ارومیه
یغما گلرویی
اگر چه مثل یک نوار کاست
از ترانه و صدا پرم
به درد پخش سی دی ات نمی خورم.
احسان پرسا
خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد
علی صفری
مرا از چشم ها انداخت خوبی های بی حدمکه دل را می زند چیزی که بی اندازه شیرین است
جواد منفرد
من مجمع الجزایر تنهایی و غمم
پهلو بگیر پهلوی من، شاد کن مرا
مژگان عباسلو
به اشتیاق تو جمعیتی است در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن
علیرضابدیع
هر کس بغلم کرد به خون غلتیده
دل نیست درون سینه خرمشهر است
آیدا دانشمندی
به رویدادی بزرگ محتاجم
اتفاقی که بی خبر باشد
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفش های تو پشت در باشد
چنان لبریزم از گفتن که بر پیراهنم حتی
تو را فریاد کرده جوهر خودکارم انگاری
سید حمید رضا برقعی
کشتی تو مرا و منتظر می مانم
قاتل به محل قتل بر می گردد
می توان قطب را جهنم کرد
پای دل در میان اگر باشد
علیرضا آذر
شبیه بچه ها از شوق تو هی می پرم بالا
شکایت می کند از دست من همسایه پایینی!
از زلیخا آبرو را برد و از یعقوب چشم
عشق را بخشنده می دیدم ولیکن نیست نه
زخم حتی با نوازش درد را حس می کند
زخمی ام حتی برای من محبت خوب نیست
ترک دارد دلم همچون انار آخر پاییز
همه شب های دلتنگی بدون تو شب یلداست
معصومه صابر
بوی خونم
چرا تو را بر نمی گرداند؟
کوسه ی آب های گرم!
گروس عبدالملکیان
یک نکته فقط داشت قضایای زلیخا
عاشق شدن ارزنده ترین لکه ی ننگ است
امیر عطااللهی
آتش به دلم مانده و باران به نگاهم
این خاصیت بغض به جا مانده از عشق است
مهلاسلیمانی
تقصیر باران نیست این دیوانگی ها
تنها شدن در هر هوایی درد دارد