سیگار بهمن

سیگار های بهمنش را دوست دارم

بوی بد پیراهنش را دوست دارم

گفتند: دیوانه! ندیدی زن گرفته؟

دیوانه ام حتی زنش را دوست دارم!

چمدان...

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است

علیرضا آذر

محو چشمان تو...

محو چشمان تو بودم که به دام افتادم

لای موهایت

حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت

حسادت می کنم حتی به این موگیرها تل ها

صید چشم آهو...

بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است

بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی !

غم حسین

اصلا حسین جنس غمش فرق می کند

عاشق تنهاست

شاید فقط عاشق بداند او چرا تنهاست

کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است

فاضل نظری

فهرست آرزوها ...

بیرون ز تو نیست آن چه می خواسته ام

 فهرست تمام آرزوهای منی

***

درد...

درد داریم که این موقع شب بیداریم

 ور نه هر آدم سالم سر شب می خوابد

حامد عسگری

تصمیم لیلا...

مجنون از این دیوانگی ها دست بردار

چون یک نفر تصمیم لیلا را عوض کرد

فاضل نظری

دچار...

خدا کند به کسی چون خودت دچار شوی

که بی قرارنباشد که بی قرار شوی

***

درد قرن

تکان دهنده ترین درد قرن خواهد شد

اگر کمی بنویسم چه کرده ای با من

سیدمحمد تولیت

بلا

بلا همیشه که بد نیست ، راستی دیدی

تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم

مهدی فرجی

در بند تو ...

من از آن روز که در بند تو ام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

سعدی

                                                 

اتاق تو

قشلاق کرده ام به تو از  دست زندگی

چندی است پایتخت جهانم اتاق توست

علیرضا بدیع

مات خیابان های تهران

شبیه کودکی مات خیابان های تهرانم

که ناغافل رها کرده است دست مادر خود را

محمد مهدی سیار

مرد قدم بزند

کسی نبود بفهمد چه چیز باعث شد 

که مرد طی دو ساعت فقط قدم بزند

سید صادق رمضانیان

نگاهت

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقتی است که هرشب به تو می اندیشم

پیر تر...

منم ولی نه همانی که می شناختی اش

دلم به وسعت صد سال پیر تر شده است

دهه ی شصتی ها

مثل سر درد پس از طی شدن مستی ها

خسته ام مثل تمام دهه ی شصتی ها

محمد حسین حسینی

در آغوشم

از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم

هنوز پیرهنم را نشسته می پوشم

آتش زیر پیرهن...

مرا به خود بفشار و ببین به جای بدن

چه آتشی است که در زیر پیرهن دارم

غلامرضا طریقی

جگر...

می خواست کوره در دل انسان بنا کند

مقدور چون نبود جگر آفریده شد

غلامرضا طریقی

رخت تکاندی...

یک روز به بام آمدی و رخت تکاندی

این کوچه پر از رهگذر سر به هوا شد

علی برات نژاد

که عاشقت بشوم...

نوشته بود شهید است هر آن که مرد از عشق

و ناگهان به سرم زد که عاشقت بشوم

 محمد مهدی درویش زاده

پنجره خانه تان...!

کاشکی پنجره ی خانه تان را آن روز

وقت اسباب کشی با خودتان می بردید

امیر عباس سوری

تیر باران...

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر

یک نفر با خاطراتش تیر باران می شود....!

محمد سلمانی

بعد از تو...

بعد از تو عاشقانه نوشتن برای من

مثل نماز خواندن با زور و بی وضوست !

محمد رفیعی

تشییع من

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم

کاظم بهمنی

عشق اتفاقی نیست

تو از زمان تولد درون من بودی

وگرنه عشق که این قدر اتفاقی نیست !

فرامرز عرب عامری