مجموعه ای است از رگ و این جور چیز ها
***
برگرد بیا خدا نگهدارم نیست
یک ثانیه گریه دست بردارم نیست
گفتم که تو را دوست ... تو گفتی: مرسی
مرسی که جواب دوستت دارم نیست
علی صفری
هوا هوای شلمچه هوای درد و رنج
نفس کشیدن زوری در حالتی بغرنج
شراره های گناهم مرا زمین زده است
خوشا به حال شهیدان کربلای پنج
***
ای دل نگران که چشم هایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بوده سهمت از این همه عشق؟!
مظلوم ترین عاشق دنیا مادر
میلاد عرفان پور
بی تو منم و دقایقی پژمرده
نه زنده حساب می شوم نه مرده
تلخ است اوقات، تلخ و خالی مثل
فردای قرار های برهم خورده
محمد مهدی سیار
با کدامین شانه بهتر می کنم حال تو را ؟!
موی تو شانه کنم ؟ یا سر نهی بر شانه ام؟
صمد محمدی
من سال هاست بعد تو مردم ولی هنوز
عطرت که می وزد کفنم تیر می کشد
نجمه زارع
خسته ام بی ترمزم مثل بسیجی های جنگ
فتح آغوشت بگو در کربلای چندم است؟!
***
من از نماز به این نکته اش رسیدم که
سلام وقت خداحافظی چه دلگیر است
سید سعید صاحب علم
نخواه چشم ببندم به روی رفتن تو
که وقت رفتن جان چشم باز می ماند
امیر اکبر زاده
هفت میلیارد نفر دور همند اما باز
برترین دغدغه ی نوع بشر تنهایی است
مجتبی سپید
می زنم عینک به چشمم درس می خوانم ولی
پنج ساعت روی یک خط مانده ام در فکر تو
منوره سادات نمایی
لحظه ای از یاد تو غافل نگردد خاطرم
با تمام جاده ها عطر تو همراه من است
حسین رضائیان
نامت جنون خیز است حق دارد مؤذن هم
وقت اذان با دست خود سر را نگه دارد
***
شرمنده ایم ز دوست، که دل نیست قابلش
باید برای هدیه، سری دست و پا کنیم!
***
مرا اویس شدن در هوای تو کافی است
اگر چه باز ندیدم دعای تو کافی است
***
تا مسیرم به در خانه ات افتاد حسین
خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین
***
چه شوقی می کند انگشترم هر بار می بیند
عقیقی که بر آن نام تو را کندم بغل کرده
حامد عسگری
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب
اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست
مهتاب یغما
بیتی که یاد و نام تو در آن نوشته شد
یک بیت ساده نیست که بیت المقدس است
علیرضا اسحاقیان
بدی کردیم خوبی یادمان رفت
ز دل ها لایروبی یادمان رفت
به ویلای شمالی خو گرفتیم
شهیدان جنوبی یادمان رفت
***
شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای
پلنگ وحشی من خوش به حال آهو ها
پانته آ صفایی
دنیا و حال خوب و خوشش عاید شما
ما را برای شعر و غزل آفریده اند
شهریار
آن چه پنهان در میان سینه باشد عشق نیست
عاشقان با رسم رسوایی به میدان می روند
***
چشم تا وا می شود دل ساده می ریزد فرو
قصر بی دروازه را راحت تصرف می کنند
سجاد رشیدی پور