بگذار که یک عمر فقط قهوه ببویم
تا بلکه فراموش کنم عطر تنت را
لاادری
گاهی می اندیشم در این سرما کجایی
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
اعظم سعادتمند
به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر
فاضل نظری
علی مردانی
که غصه های خودم یک طرف از آن بد تر
که غصه های تو هم غصه های من بودند
رفیق باور کن خودکشی حرام نبود
اگر مراجع تقلید جای من بودند
***